نه بهم گاه میکرد نه باهام حرف میزد تردم میکرد بهم نا سزا میگفت قلبم رو شکست یک روز بدون خواهش و تمنا اومد پی شم برای یک بار با محبت بهم نگاه کرد گفت دوستم داره گفت دلش برام تنگ شده اون بانگای پر از لبخند تلخ و مهر امیز ترکم کرد فقط چیزی که موند قطرات اشکش بود که قبرم رو پر کرده بود
نظرات شما عزیزان: